سرای خاموشان

سخن عشق و حقیقت از مجرای جان عارفان جهان

کافران را دوست می‌دارم!

کافران را دوست می‌دارم!
از این وجه که دعوی دوستی نمی‌کنند!
می‌گویند: آری، کافریم، دشمن‌ایم!
اکنون، دوستیش تعلیم دهیم...
یگانگیش بیاموزیم...
اما این که دعوی می‌کند که:
"من دوستم" و نیست
پرخطر است...

شمس تبریزی

۰

راز کلمه

Painting Evoking the mysterious by Rene Magritte

ریشی‌ها (عالمان هندو) و جانسپاران (مریدان) از آن سخن می‌گویند:
اما هیچ کس راز "کلمه" را نمی‌داند.
صاحبخانه وقتی کلمه را می‌شنود خانه‌اش را ترک می‌گوید،
زاهد هنگامیکه آن را می‌شنود به عشق بازمی‌گردد،
"هر شش فلسفه" به تفصیل آن را شرح داده،
"روح کناره‌گرفته" آن را خاطرنشان ساخته،
اساس جهان از آن "کلمه" سرچشمه گرفته،
آن "کلمه" آشکارساز هر چیزی است.
کبیر می‌گوید:
"اما چه کسی می‌داند که 'کلمه' از کجا می‌آید؟"

کبیر


نقاشی: فراخواندن اسرارآمیز از رنه ماگریت
۰

کلام حق از میلارپا

Painting by Oleg Shuplyak

در رابطه با روش کسب دانش معنوی عملی،
اگر تمرینی یافتید که تمایلات شرورانه را در شما افزایش می‌دهد و شما را به سمت خودخواهی سوق می‌دهد، 
رهایش کنید، 
هرچند ممکن است به چشم دیگران پرهیزکارانه به نظر برسد.
و اگر هر عملی تمایلات شرورانه‌تان را خنثی می‌کند، 
و به نفع موجودات ذی‌شعور است، 
بدانید که آن راه درست و مقدس است، 
و ادامه‌اش دهید،
ولو به چشم دیگران گناهکارانه به نظر برسد.

میلارپا


نقاشی از اولگ شوپلیکاک

۰

دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس

دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس | غزل حافظ

دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس
که چنان زو شده‌ام بی سر و سامان که مپرس


کس به امید وفا ترک دل و دین مکناد
که چنانم من از این کرده پشیمان که مپرس


به یکی جرعه که آزار کسش در پی نیست
زحمتی می‌کشم از مردم نادان که مپرس


زاهد از ما به سلامت بگذر کاین می لعل
دل و دین می‌برد از دست بدان سان که مپرس


گفت‌وگوهاست در این راه که جان بگدازد
هر کسی عربده‌ای این که مبین آن که مپرس


پارسایی و سلامت هوسم بود ولی
شیوه‌ای می‌کند آن نرگس فتان که مپرس


گفتم از گوی فلک صورت حالی پرسم
گفت آن می‌کشم اندر خم چوگان که مپرس


گفتمش زلف به خون که شکستی گفتا
حافظ این قصه دراز است به قرآن که مپرس


نقاشی: "ماهِِ فانوس دریایی" از دنیا لیلی
۰

اگر جانی تو جانان قسمت توست

Potter`s Hands by Melani Pyke

اگر جانی تو جانان قسمت توست
پریشانی پریشان قسمت توست
تو آبادی و آبادی‌ست از تو
تو ویرانی و ویران قسمت توست

حلمی

۰

ز اعتقاد سست پرتقلیدشان

Artwork by Marc Janssens

ز اعتقاد سست پرتقلیدشان
وز خیال دیده‎ی بی‌دیدشان 
ای عجب چه فن زند ادراکشان
پیش جزر و مدّ بحر بی‌نشان

مولانا

۰

عاشقا آغوش بگشا..

Ascension by Tomasz Alen Kopera

عاشقا آغوش بگشا، باک چیست
بال بگشا، کودک خاکی نمان

بی‌رهی در جستجوی راه باش
در رهی رقّاص شو تا بیکران

ساده شو، پیچیدگان را راه نیست
ساده تابد آفتابِ شادمان

حلمی


تابلوی "معراج" اثر آلن کوپرا
۰

دوش چه خورده‌ای دلا

دوش چه خورده‌ای دلا راست بگو نهان مکن | مولانا

دوش چه خورده‌ای دلا راست بگو نهان مکن
چون خمشان بی‌گنه روی بر آسمان مکن

باده‌ی خاص خورده‌ای نقل خلاص خورده‌ای
بوی شراب می‌زند خربزه در دهان مکن

روز الست جان تو خورد می‌ای ز خوان تو
خواجه‌ی لامکان تویی بندگی مکان مکن

مولانا
نقاشی: مارِک روزیک


🌿مطالب بیشتر را می توانید در کانال تلگرامی لامکان دنبال کنید.
۱

نیروی تسلیم

آنچه عمل می‌کند نیروی حال نیست، بلکه نیروی تسلیم است.

حلمی

۰

سوز عشقش بس بود در جان تو را

سوز عشقش بس بود در جان تو را
دل منه بر وصل و بر هجران او
با وصال و هجر او کاریت نیست
اینت بس یعنی که عشقت زان او

عطار

۰

عشق من او را لمس کرده است

Painting: The Memoirs of a Saint by Rene Magritte

پاهایش را می‌شویم، 
و به سیمایش نظر می‌افکنم؛
و در محضرش، بدنم، ذهنم، و هر چه که دارم را 
به عنوان پیشکش تقدیم می‌کنم.


چه روز مسرور‌کننده‌ایست 
روزی که معشوقم،
آن گنج من، 
به سرای من می‌آید!


هنگامیکه پروردگارم را می‌بینم،
 تمامی بدی‌ها
 از قلبم رخت بر می‌بندند.


"عشق من او را لمس کرده است؛
 قلب من در اشتیاق آن اسم اعظم است که حقیقت است."


بنابراین کبیر، این کمترین بندگان، آواز سر می‌دهد.


نقاشی: خاطرات یک قدّیس از رنه ماگریت
۱

مائیم که بی‌قماش و بی‌سیم خوشیم

Painting by Shankar Gojare

مائیم که بی‌ قماش و بی‌ سیم خوشیم  
در رنج مرفّهیم و در بیم خوشیم
تا دور ابد از می تسلیم خوشیم
تا ظن نبری که ما چو تونیم خوشیم

مولانا


نقاشی از شانکار گوجاره
۰

گنج های حال

سرانجام می فهمیم آیا می توانیم بار گذشته ی افتخار آمیز خود را بیش از این به دوش بکشیم - همچون برده ای که جنازه ی مومیایی شده ی پادشاه خویش را - یا باید آن را برای همیشه رها کنیم و برای یافتن گنج های حال دست به مخاطره زنیم.

حلمی

۱

بازی غیر قابل وصفِ سرچشمه

Looking for Eternity by Freydoon Rassouli

فام‌اش در تمامیِ اَشکالِ جهان موجود است
و جسم و ذهن را مسحور می کند.


آنانی که این مسئله را می دانند،
ماجرای این بازی غیر قابل وصفِ سرچشمه را می دانند.


کبیر می گوید: "به من گوش بده، برادر!
افراد زیادی نیستند که این نکته را دریابند."



فام = رنگ

تابلو: "در جستجوی ابدیت" اثر فریدون رسولی 
۰
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان