سرای خاموشان

سخن عشق و حقیقت از مجرای جان عارفان جهان

درون این بدن

درون این بدن
ذات اسراری نفس می کشد
درون این بدن
قلب آیات می تپد.


درون این بدن
تمام عالَم می درخشد،
چنانکه قدّیسان می گویند.


عابدان، زاهدان، راهبان
همگی گمگشته اند
با نقابهای بی شمار
در جستجوی او.


غیب گویان و حکیمان
به دقّت متون و کتابهای مقدّس را بازگو می کنند،
ایشان با دانش کور شده اند.


زیارتهای ایشان،
و روزه داری ها،
و مجاهدتهاشان
چیزی جز فریب نیست.
بر خلاف عبادتهای بی نقضشان،
هیچ مقصدی نمی یابند.


تنها قدّیسان
که قلبِ بدن را می شناسند
به هدف نائل آمده اند، ای تولسی.
این را دریاب، و تو آزادی را یافته ای.


در حالیکه معلّمان در دامها گرفتار آمده اند
و تنها سراب را می شناسند 
در آینه.


تولسی داس

۰

نکته ی سربسته چه دانی، خموش!

گر چه وصالش نه به کوشش دهند
هر قدر ای دل که توانی بکوش
لطف خدا بیشتر از جرم ماست
نکته ی سربسته چه دانی، خموش! 


حافظ 

۰

خدایی که مکانش لامکان بی

خدایی که مکانش لامکان بی
صفابخش جمال گلرخان بی
پدیدآرنده ی روز و شب و خلق
که بر هر بنده او روزی رسان بی


باباطاهر

۰

ما روح هستیم

ما روح هستیم و در شرایط انسانی آنجایی قرار گرفته ایم که باید باشیم. پس ابتدا باید برای بهبود وضعیت آگاهی خودمان کاری بکنیم. سپس در بیرون نیز اوضاع بهتر می شود.


حلمی

۰

مفلسی باشی در این ویرانه خوش

هر که صد دریا ندارد حوصله
تا ابد گردد به یک پیمانه خوش
مرد این ره آن زمانی کز دو کون
مفلسی باشی در این ویرانه خوش


عطار

۰

در پس آینه طوطی صفتم داشته اند

بارها گفته ام و بار دگر می گویم
که من دلشده این ره نه به خود می پویم
در پس آینه طوطی صفتم داشته اند
آنچه استاد ازل گفت بگو می گویم


حافظ

۰

قوی من، بیا به آن سرزمین پرواز کنیم

قوی من، بیا به آن سرزمین پرواز کنیم
جایی که محبوب تو زندگی ابدی دارد.


آن سرزمین چاه وارونی دارد
که دهانش همچون رشته ای باریک است
روح واصل از آنجا آب می کشد
بدون طنابی یا کوزه ای.


قوی من، بیا به آن سرزمین پرواز کنیم
جایی که محبوب تو زندگی ابدی دارد.


آنجا هرگز ابرها جمع نمی شوند،
با این که همواره باران می بارد.
بیرون، در باغ چمباتمه نزن –
بیا داخل! بدون بدن خیس شو! 


قوی من، بیا به آن سرزمین پرواز کنیم
جایی که محبوب تو زندگی ابدی دارد.


آن سرزمین همواره در ماهتاب غرقه است؛
تاریکی هرگز نمی تواند نزدیکش شود.
همواره از نور خیره کننده ی نه یکی
بلکه هزاران خورشید پوشیده شده است. 


قوی من، بیا به آن سرزمین پرواز کنیم
جایی که محبوب تو زندگی ابدی دارد.


کبیر

🌿 مطالب بیشتر را می توانید در کانال تلگرامی لامکان دنبال کنید.

۰

ای آمده از عالم روحانی تفت

ای آمده از عالم روحانی تفت
حیران شده در پنج و چهار و شش و هفت
می نوش ندانی ز کجا آمده‌ای
خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت


خیام

۰

جاه نخواهم که عشق..

گفت کسی کاین سماع جاه و ادب کم کند
جاه نخواهم که عشق در دو جهان جاه من

مولانا

۰

این همه بر هیچ می دارد نگاه

چون جهان بر شاخ گاو استاده راست
گاو بر ماهی و ماهی بر هواست


پس همه بر چیست؟ بر هیچ است و بس
هیچ هیچ است این همه هیچ است و بس


فکر کن در صنعت آن پادشاه
این همه بر هیچ می دارد نگاه


عطار

۱

در خرقه از این بیش منافق نتوان بود

در خرقه از این بیش منافق نتوان بود
بنیاد از این شیوه ی رندانه نهادیم
چون می رود این کشتی سرگشته که آخر
جان در سر آن گوهر یک دانه نهادیم


حافظ

۰

عشق تو ز عالم هیولانی نیست

عشق تو ز عالم هیولانی نیست
سودای تو حدّ عقل انسانی نیست
ما را به تو اتّصال روحانی هست
سهل است گر اتّفاق جسمانی نیست


عراقی

۰

سر صبح جان ما شد به دیار آفرینش

سر صبح جان ما شد به دیار آفرینش
که شبانه بست بودیم به نوار آفرینش
ز رباط کهنه رستیم و دم خدا گرفتیم
پس صد هزار قرنی سر کار آفرینش


حلمی

۰

حواس من در خوابی عرفانی..

حواس من در خوابی عرفانی از کار بازماند، نه یک خواب آلودگی از سر خستگی و بیخبرانه، بل یک خلاء هوشیارانه و آگاهانه. از جسم خویش رها گشتم، در تفکّراتم فرو رفتم و هنگامی که اوج می گرفتم پنداری، هستی وسیع و بیکران را دیدم که مرا ندا در داد: هرمس، در جست و جوی چه ای؟ پرسیدم : تو کیستی؟ گفت: من راهنمای توأم، عقل اعلی، تفکر آتوم، خدایی واحد، همیشه و همه جا با توأم، آمال تو را می دانم... تمنّا کردم: به من بنما سرشت واقعیت را. مرا از معرفت آتوم موهبت فرما. ناگهان همه چیز در برابرم تغییر کرد. واقعیت در یک آن گشوده شد. منظری بیکران را دیدم. همه چیز در نور حل شد.


هرمس

۰
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان