سرای خاموشان

سخن عشق و حقیقت از مجرای جان عارفان جهان

آن یکی در خانه‌ای در می‌گریخت

Painting: NightHawk by Eric Fan

آن یکی در خانه‌ای در می‌گریخت
زردرو و لب‌کبود و رنگ‌ریخت


صاحب خانه بگفتش خیر هست
که همی لرزد ترا چون پیر دست


واقعه چونست چون بگریختی
رنگ رخساره چنین چون ریختی


گفت بهر سخرهٔ شاه حرون
خر همی‌ گیرند امروز از برون


گفت می‌گیرند کو خر جان عم
چون نه‌ای خر رو ترا زین چیست غم


گفت بس جدند و گرم اندر گرفت
گر خرم گیرند هم نبود شگفت


بهر خرگیری بر آوردند دست
جدجد تمییز هم برخاستست


چونک بی‌تمییزیان‌مان سرورند
صاحب خر را به جای خر برند


نیست شاه شهر ما بیهوده‌گیر
هست تمییزش سمیعست و بصیر


آدمی باش و ز خرگیران مترس
خر نه‌ای ای عیسی دوران مترس


مولانا

۰

کف میار از خام‌طبعی در دهن

Striking Horse Painting

کف میار از خام‌طبعی در دهن
عنکبوت‌آسا به هر سقفی متن
تا نشان سُمّ اسبت گم کنند
ترکمانا نعل را وارونه زن!


قاآنی

۰

من دوش تو را دیدم..

Brighter Days by Brooke Shaden

من دوش تو را دیدم در خواب و چنان باشد
بر چرخ همی‌ گشتی سرمستک و خوش‌حالک
می‌گشتی و می‌گفتی ای زهره به من بنگر
سرمستم و آزادم ز ادبارک و اقبالک

مولانا


تصویر: "روزهای روشن‌تر" از بروک شِیدن
۰

راز کلمه

Painting Evoking the mysterious by Rene Magritte

ریشی‌ها (عالمان هندو) و جانسپاران (مریدان) از آن سخن می‌گویند:
اما هیچ کس راز "کلمه" را نمی‌داند.
صاحبخانه وقتی کلمه را می‌شنود خانه‌اش را ترک می‌گوید،
زاهد هنگامیکه آن را می‌شنود به عشق بازمی‌گردد،
"هر شش فلسفه" به تفصیل آن را شرح داده،
"روح کناره‌گرفته" آن را خاطرنشان ساخته،
اساس جهان از آن "کلمه" سرچشمه گرفته،
آن "کلمه" آشکارساز هر چیزی است.
کبیر می‌گوید:
"اما چه کسی می‌داند که 'کلمه' از کجا می‌آید؟"

کبیر


نقاشی: فراخواندن اسرارآمیز از رنه ماگریت
۰

کلام حق از میلارپا

Painting by Oleg Shuplyak

در رابطه با روش کسب دانش معنوی عملی،
اگر تمرینی یافتید که تمایلات شرورانه را در شما افزایش می‌دهد و شما را به سمت خودخواهی سوق می‌دهد، 
رهایش کنید، 
هرچند ممکن است به چشم دیگران پرهیزکارانه به نظر برسد.
و اگر هر عملی تمایلات شرورانه‌تان را خنثی می‌کند، 
و به نفع موجودات ذی‌شعور است، 
بدانید که آن راه درست و مقدس است، 
و ادامه‌اش دهید،
ولو به چشم دیگران گناهکارانه به نظر برسد.

میلارپا


نقاشی از اولگ شوپلیکاک

۰

دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس

دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس | غزل حافظ

دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس
که چنان زو شده‌ام بی سر و سامان که مپرس


کس به امید وفا ترک دل و دین مکناد
که چنانم من از این کرده پشیمان که مپرس


به یکی جرعه که آزار کسش در پی نیست
زحمتی می‌کشم از مردم نادان که مپرس


زاهد از ما به سلامت بگذر کاین می لعل
دل و دین می‌برد از دست بدان سان که مپرس


گفت‌وگوهاست در این راه که جان بگدازد
هر کسی عربده‌ای این که مبین آن که مپرس


پارسایی و سلامت هوسم بود ولی
شیوه‌ای می‌کند آن نرگس فتان که مپرس


گفتم از گوی فلک صورت حالی پرسم
گفت آن می‌کشم اندر خم چوگان که مپرس


گفتمش زلف به خون که شکستی گفتا
حافظ این قصه دراز است به قرآن که مپرس


نقاشی: "ماهِِ فانوس دریایی" از دنیا لیلی
۰

عشق من او را لمس کرده است

Painting: The Memoirs of a Saint by Rene Magritte

پاهایش را می‌شویم، 
و به سیمایش نظر می‌افکنم؛
و در محضرش، بدنم، ذهنم، و هر چه که دارم را 
به عنوان پیشکش تقدیم می‌کنم.


چه روز مسرور‌کننده‌ایست 
روزی که معشوقم،
آن گنج من، 
به سرای من می‌آید!


هنگامیکه پروردگارم را می‌بینم،
 تمامی بدی‌ها
 از قلبم رخت بر می‌بندند.


"عشق من او را لمس کرده است؛
 قلب من در اشتیاق آن اسم اعظم است که حقیقت است."


بنابراین کبیر، این کمترین بندگان، آواز سر می‌دهد.


نقاشی: خاطرات یک قدّیس از رنه ماگریت
۱

عشق بی سر و پاست

Memory by Rene Magritte

جنون عشق به ز صد هزار گردون عقل
که عقل دعوی سر کرد و عشق بی سر و پاست

مولانا


نقاشی از رنه ماگریت

🌿مطالب بیشتر را می توانید در کانال تلگرامی لامکان دنبال کنید.
۰

از خموشی جان خود را سیر کن

از خموشی جان خود را سیر کن
در سکوتی ژرف جان زنجیر کن
حرف را پای طریقت دار زن
قلب را بهر حقیقت شیر کن


حلمی

۳

در کوی تو عاشقان درآیند و روند

در کوی تو عاشقان درآیند و روند
خون جگر از دیده گشایند و روند
ما بر در تو چو خاک ماندیم مقیم
ورنه دگران چو باد آیند و روند


عراقی


۰

کاری که نه کار توست ناساخته باد

کاری که نه کار توست ناساخته باد
در کوی تو مال و ملک درباخته باد
گر چهره ی من جز از غم توست چو زر
در بوته ی فرقت تو بگداخته باد


سنایی


۰

اگر می خواهید خود را بشناسید..

اگر می خواهید خود را بشناسید باید از خود برخیزید. و اگر می خواهید خدا را بشناسید باید تا خدا پرواز کنید. پس ابتدا باید از خود برخیزید.


حلمی


۰

در پی دیگران روی سایه ی دیگران شوی

در پی دیگران روی سایه ی دیگران شوی
روح شو تا روان شوی، روح شو تا چنان شوی
ماه درون توست آن ماه بجو و ماه شو
ای دل من به راه شو تا که به از جهان شوی


حلمی


۰

محراب جهان جمال رخساره‌ی توست

محراب جهان جمال رخساره‌ی توست
سلطان فلک اسیر و بیچاره‌ی توست
شور و شر شرک و زهد و توحید و یقین
در گوشه‌ی چشم‌های خونخواره‌ی توست

سنایی


۰
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان