سرای خاموشان

سخن عشق و حقیقت از مجرای جان عارفان جهان

از کفر سر زلف وی ایمان می ریخت

از کفر سر زلف وی ایمان می ریخت
وز نوش لبش چشمۀ حیوان می ریخت
چون کبک خرامنده به صد رعنایی
می رفت و ز خاک قدمش جان می ریخت


ابوسعید ابوالخیر

۰

نردیست جهان که بردنش باختن است

نردیست جهان که بردنش باختن است
نرّادی او به نقش کم ساختن است
دنیا به مثل چو کعبتین نرد است
برداشتنش برای انداختن است


ابوسعید ابوالخیر 


۰
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان