سرای خاموشان

سخن عشق و حقیقت از مجرای جان عارفان جهان

از شعبده ی جهان چه برخواهد خاست

از شعبده ی جهان چه برخواهد خاست
وز حقّه ی آسمان چه برخواهد خاست
زین گلخن دنیا و سگ نفس تو را
جز حسرت جاودان چه برخواهد خاست

عطّار


۰

سرّیست برون زین همه اسرار که هست

سرّیست برون زین همه اسرار که هست
نوریست جدا زین همه انوار که هست
خرسند مشو به هیچ کاری و بدانک
کاریست ورای این همه کار که هست


عطّار


۰

جانی که به نور حق ندارد امّید

جانی که به نور حق ندارد امّید
در عالم اوهام بماند جاوید
چون ذرّهٔ ناچیز بوَد در سایه
چون کودک یک روزه بوَد در خورشید

عطّار


۰

در بند گره گشای می باید بود

در بند گره گشای می باید بود
گم ره شده رهنمای می باید بود
یک لحظه هزار سال می باید زیست
یک لحظه هزار جای می باید بود


عطار


۰
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان