جمعه ۷ آبان ۰۰
کفر چو منی گزاف و آسان نَبود
محکمتر از ایمان من ایمان نَبود
در دهر چو من یکی و آن هم کافر
پس در همه دهر یک مسلمان نَبود
کفر چو منی گزاف و آسان نَبود
محکمتر از ایمان من ایمان نَبود
در دهر چو من یکی و آن هم کافر
پس در همه دهر یک مسلمان نَبود
ای آمده از عالم روحانی تفت
حیران شده در پنج و چهار و شش و هفت
می نوش ندانی ز کجا آمدهای
خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت
خوش آن که در این زمانه آزاده بزیست
خرسند به هر چه هستی اش داده بزیست
این یک دم عمر را گرامی می داشت
آزاده و هم ساده و با باده بزیست
آن مایه ز دنیا که خوری یا پوشی
معذوری اگر در طلبش می کوشی
باقی همه رایگان نیرزد، هشدار
تا عمر گران مایه بدان نفروشی
قومی متفکّرند اندر ره دین
قومی به گمان فتاده از راه یقین
می ترسم از آن که بانگ آید روزی
کای بیخبران راه نه آنست و نه این
خیّام