سرای خاموشان

سخن عشق و حقیقت از مجرای جان عارفان جهان

این جمله رهست خواجه منزل پنداشت

آنکس که درون سینه را دل پنداشت
گامی دو سه رفت و جمله حاصل پنداشت
تسبیح و سجاده، توبه و زهد و ورع
این جمله رهست خواجه منزل پنداشت


مولانا

۰

هر چند بلای عشق دشمن کامیست

هر چند بلای عشق دشمن کامیست
از عشق به هر بلا رسیدن خامیست
مندیش به عالم و به کام خود زی
معشوقه و عشق را هنر بدنامیست


سنایی


۰

در کوی تو عاشقان درآیند و روند

در کوی تو عاشقان درآیند و روند
خون جگر از دیده گشایند و روند
ما بر در تو چو خاک ماندیم مقیم
ورنه دگران چو باد آیند و روند


عراقی


۰

ای دل، سر و کار با کریم است، مترس

ای دل، سر و کار با کریم است، مترس
لطفش چو خداییش قدیم است، مترس
از کرده و ناکرده و نیک و بد ما
بی سود و زیان است، چه بیم است؟ مترس


عراقی


۰

تا دولت برگشته چه خواهد کردن

تا دولت برگشته چه خواهد کردن
وین چاک دگر گشته چه خواهد کردن
وین قطرهٔ خون که زیر صد اندوه است
یعنی دل سرگشته چه خواهد کردن


عطّار


۰

تا چند از این غرور بسیار تو را

تا چند از این غرور بسیار تو را
تا کی ز خیال هر نمودار تو را
سبحان‌الله که از تو کاری عجب است
تو هیچ نه و این همه پندار تو را


مولانا


۰
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان