سرای خاموشان

سخن عشق و حقیقت از مجرای جان عارفان جهان

خود راه بگویدت که چون باید رفت

گر مرد رهی میان خون باید رفت
وز پای فتاده سرنگون باید رفت
تو پای به راه در نه و هیچ مپرس
خود راه بگویدت که چون باید رفت


عطّار

۱

چون بسیارم تجربه افتاد از خویش

چون بسیارم تجربه افتاد از خویش
از تجربه آمدم به فریاد از خویش
در تجربه هر که نیست آزاد از خویش
خاکش بر سر که سرنگون باد از خویش


عطار

۰
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان