سرای خاموشان

سخن عشق و حقیقت از مجرای جان عارفان جهان

راز کلمه

Painting Evoking the mysterious by Rene Magritte

ریشی‌ها (عالمان هندو) و جانسپاران (مریدان) از آن سخن می‌گویند:
اما هیچ کس راز "کلمه" را نمی‌داند.
صاحبخانه وقتی کلمه را می‌شنود خانه‌اش را ترک می‌گوید،
زاهد هنگامیکه آن را می‌شنود به عشق بازمی‌گردد،
"هر شش فلسفه" به تفصیل آن را شرح داده،
"روح کناره‌گرفته" آن را خاطرنشان ساخته،
اساس جهان از آن "کلمه" سرچشمه گرفته،
آن "کلمه" آشکارساز هر چیزی است.
کبیر می‌گوید:
"اما چه کسی می‌داند که 'کلمه' از کجا می‌آید؟"

کبیر


نقاشی: فراخواندن اسرارآمیز از رنه ماگریت
۰

عشق من او را لمس کرده است

Painting: The Memoirs of a Saint by Rene Magritte

پاهایش را می‌شویم، 
و به سیمایش نظر می‌افکنم؛
و در محضرش، بدنم، ذهنم، و هر چه که دارم را 
به عنوان پیشکش تقدیم می‌کنم.


چه روز مسرور‌کننده‌ایست 
روزی که معشوقم،
آن گنج من، 
به سرای من می‌آید!


هنگامیکه پروردگارم را می‌بینم،
 تمامی بدی‌ها
 از قلبم رخت بر می‌بندند.


"عشق من او را لمس کرده است؛
 قلب من در اشتیاق آن اسم اعظم است که حقیقت است."


بنابراین کبیر، این کمترین بندگان، آواز سر می‌دهد.


نقاشی: خاطرات یک قدّیس از رنه ماگریت
۱

بازی غیر قابل وصفِ سرچشمه

Looking for Eternity by Freydoon Rassouli

فام‌اش در تمامیِ اَشکالِ جهان موجود است
و جسم و ذهن را مسحور می کند.


آنانی که این مسئله را می دانند،
ماجرای این بازی غیر قابل وصفِ سرچشمه را می دانند.


کبیر می گوید: "به من گوش بده، برادر!
افراد زیادی نیستند که این نکته را دریابند."



فام = رنگ

تابلو: "در جستجوی ابدیت" اثر فریدون رسولی 
۰

راه راستین

برادر، به من بگو، چگونه مایا (توهم) را پس بزنم؟
هنگامی که گره زدن روبانها را رها کردم، همچنان در بند لباس بودم:
وقتی در بندِ لباس بودن را رها کردم، همچنان چین و شکنهای جسمم مرا پوشانده بودند.
همینطور، وقتی هوس را رها می کنم، در می یابم که خشم باقی می ماند؛
و هنگامی که خشم را پس می زنم، حرص همچنان با من است؛
و هنگامیکه بر حرص غلبه می کنم، غرور و خودستایی باقی می مانند؛
هنگامی که ذهن منفصل می شود و مایا را به دور می راند، همچنان به حرف چسبیده است.
کبیر می گوید، به من گوش کن، سادوی عزیز! راه راستین به ندرت یافت می شود.


* سادو (Sadhu) : روحانی هندو
ترجمه ی سایر اشعار کبیر را می توانید در اینجا بخوانید.
۰

کبیر می گوید من هیچم

تابلوی تسلیم به ناشناخته اثر رسولی

نخواهم آمد
نخواهم رفت
زندگی نخواهم کرد
نخواهم مُرد


پیوسته اسم اعظم را ادا خواهم کرد
و در آن گم خواهم شد


کاسه ام
دیسم
مَردم
زنم


گریپ فروتم
لیمو شیرینم
هندو ام
و مسلمانم


ماهی ام
تور ماهیگیری ام
ماهی گیرم
و وقتم


کبیر می گوید من هیچم
بین زندگان و مردگان نیستم. 


تابلو: "تسلیم به ناشناخته" اثر رسولی

لامکان در تلگرام و اینستاگرام
۰

چه کسی تو را گرفتار کرده است؟

Ecuadorean Die Catcher by Kevin Sloan

خویشتن، خویش را فراموش می کند
چنان یک سگ دیوانه در معبدی شیشه ای
تا سر حد مرگ پارس می کند؛
چنان شیری که شکلی در چاه می بیند،
بر تصویر می جهد؛
چنان فیلی فحل
عاجش را به تخته سنگی صیقلی می مالد.
میمون مشتی پر از شیرینی ها دارد
و نمی گذارد از کف برود. پس 
از خانه ای به خانه ای ور ور می کند.
کبیر می گوید، این طوطی بر دیرکی:
چه کسی تو را گرفتار کرده است؟


نقاشی: "تاس گیر اکوادوری" از کوین اسلون
🌿مطالب بیشتر را می توانید در کانال تلگرامی لامکان دنبال کنید.
۰

کبیر می گوید..

چطور شما،
از رئیس پلیس می خواهید که
از شهری پاسداری کند که در آن:
قصابی ها توسط کرکسها محافظت می شوند؛
گاوهای نر حامله اند،
گاوهای ماده نازا هستند،
و گوساله ها روزی سه بار شیر میدهند؛
موش ها قایقران هستند
و گربه های نر را مثل قایق ردیف کرده اند؛
قورباغه ها از مارها به عنوان نگهبان استفاده می کنند،
و شغالها شیرها را دنبال می کنند؟
کبیر می گوید:
کسی می داند من راجع به چه صحبت می کنم؟

🌿 تعدادی از اشعار کبیر، عارف هندی قرن پانزدهم میلادی را در اینجا می توانید بخوانید.

۱

درون این ظرف زمینی

درون این ظرف زمینی باغستانها و درختستانهاست،
و در درون، آفریدگار است:
درون این ظرف هفت اقیانوس است
و ستارگان بی شمار.
محک و عیارسنج در درون است؛
درون این ظرف، صوت ابدی ست،
و چشمه بالا می جوشد.
کبیر می گوید:
"به من گوش کن، دوست من!
حضرت محبوب من در درون است." 


کبیر

۰

قهرمان معنوی

قهرمان معنوی غالباً رنگ جامه هایش را عوض می کند،
امّا ذهنش خاکستری و بی عشق باقی می ماند.


او تمام روز را داخل عبادتگاه می نشیند،
به طوری که میهمانان باید بیرون بروند و صخره ها را عبادت کنند.


یا او سوراخهایی در گوشهایش درست می کند، 
موهایش بلند می شوند
حجیم و ژولیده،
مردم او را با یک بز اشتباه می گیرند...
او به بیابانهای نامسکون می رود، 
امیالش را سرکوب می کند،
و خودش را به چیزی بدل می سازد
نه مرد و نه زن..


او سرش را می تراشد، 
خرقه اش را در خمره ی رنگ نارنجی می اندازد،
بهاگاواد گیتا می خواند، 
و تبدیل به سخنرانی فوق العاده می شود.


کبیر می گوید:
در واقع تو داری به اغمایی فرو می روی
در سرزمین مرگ
با دست و پایی زنجیر شده. 


🌿مطالب بیشتر را می توانید در کانال تلگرامی لامکان دنبال کنید.
۰

به دنبال من می گردی؟

به دنبال من می گردی؟
من کنار تو هستم
شانه ی من مقابل توست
مرا در گنبد و بارگاه نخواهی یافت
نه در زیارتگاههای هند
نه در کنیسه‌ی یهود
نه در کلیسای جامع
نه در مراسم عشای ربانی
نه در نغمه سرایی مذهبی
نه در پاهای پیچ داده شده دور گردن
نه در گیاهخواری
وقتی واقعاً برای من جستجو کنی
فوراً مرا میبینی
مرا در کوچکترین خانه خواهی یافت
کبیر میگوید: شاگردان به من بگویید خدا چیست؟
او نفَس درون نفَس است.


کبیر

۰

سرزمینی ست که در آن..

سرزمینی ست که در آن نه شکّ و نه اندوه حکم می راند
آنجا که وحشت مرگ دیگر نیست
جایی که جنگل از شکوفه های بهاری پردامان است
و عطر خوش "او من است" در هوا پاشیده
آنجا که زنبوران قلب عمیقاً در شهد غنوده اند
و هیچ لذّتی دیگر تمنّا نمی شود.


کبیر

۱
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان