سرای خاموشان

سخن عشق و حقیقت از مجرای جان عارفان جهان

با عجله در عمل شکست می خورید..

با عجله در عمل شکست می خورید.
با سعی در فهمیدن مسائل را از دست می دهید.
با زور زدن برای تکمیل کاری،
آن چه به تقریب کامل بود را خراب می کنید.
فرزانه با اجازه دادن به روند طبیعی رخدادها
اقدام می کند. 
او در پایان به همان آرامی است که در ابتدای کار.
او هیچ ندارد
پس چیزی برای از دست دادن برایش وجود ندارد. 

لائوتزو

۰

عاشق چنین است

ذرّه ای نجنبیدن به میل خلق
از پسند و ناپسند مردمان غباری به دل نگرفتن
هیچ ندیدن
هیچ به حساب نیاوردن
دوست داشتن و کار کردن بی طلب مزد
نپرسیدن، نرفتن، نشدن
بودن و شنیدن
نگاه و آه دانستن
بی مژه بر هم زدن.
 عاشق چنین است. 

حلمی

۰

بگرد فتنه می‌گردی دگربار

بگرد فتنه می‌گردی دگربار
لب بامست و مستی هوش می‌دار

کجا گردم دگر کو جای دیگر
که ما فی الدار غیر الله دیار

نگردد نقش جز بر کلک نقّاش
بگرد نقطه گردد پای پرگار

چو تو باشی دل و جان کم نیاید
چو سر باشد بیاید نیز دستار

گرفتارست دل در قبضه ی حق
گرفته صعوه را بازی به منقار

ز منقارش فلک سوراخ سوراخ
ز چنگالش گران جانان سبکبار

رها کن این سخن‌ها را ندا کن
به مخموران که آمد شاه خمار

غم و اندیشه را گردن بریدند
که آمد دور وصل و لطف و ایثار

هلا ای ساربان اشتر بخوابان
از این خوشتر کجا باشد علف زار

چو مهمانان بدین دولت رسیدند
بیا ای خازن و بگشای انبار

شب مشتاق را روزی نیاید
چنین پنداشتی دیگر مپندار

خمش کن تا خموش ما بگوید
ویست اصل سخن سلطان گفتار


۰

آن چه ریشه دارد..

آن چه ریشه دارد آسان تغذیه می شود.
آن چه به تازگی رخ داده آسان اصلاح می شود.
آن چه خشک و سخت است آسان می شکند.
آن چه کوچک است آسان گسترده می شود.
از مشکلات قبل از روی دادنشان جلوگیری کنید.
به هر چیز قبل از به وجود آمدن نظم بدهید.
درخت کاج عظیم
از بذری کوچک می روید
و سفر هزار فرسنگی
با یک گام آغاز می شود.

لائوتزو


۰

دریایی که به قامت یک قطره برآمده

داستان قطره ای که به دریا می پیوندد را همه می دانند. امّا "دریایی که به قامت یک قطره برآمده" را تنها نادران درمی یابند.

کبیر

 

۰

دل بر تو نهم، زنم بداندیشان را

دل بر تو نهم، زنم بداندیشان را
وز تو نبرم ستیزه ی ایشان را
گر عمر مرا در سر کار تو شود
عهد تو به میراث دهم خویشان را

عراقی


۰

تفکّر یعنی..

تفکّر یعنی "گفتگوی روح با خویش".

افلاطون


۰

جمعیت مرده بیا زنده شو

جمعیت مرده بیا زنده شو
دامن گِل وا ده و تابنده شو
تو ز فلک آمده ای، بازگرد!
زار و غمان بس کن و بخشنده شو

حلمی

۰

ننگ ناید مر شما را زین سگان پر فساد؟

ای خداوندان مال، الاعتبار الاعتبار
ای خداوندان قال! الاعتذار الاعتذار!

سر به خاک آورد امروز آنکه افسر داشت دی
تن به دوزخ برد امسال آنکه گردون بود پار!

ننگ ناید مر شما را زین سگان پر فساد؟
دل نگیرد مر شما را زین خران بی‌فسار؟

این یکی گه «زَین دین» و کفر را زو رنگ و بوی
وان دگر گه «فخر ملک» و ملک را زو ننگ و عار

سنایی

۰

محراب جهان جمال رخساره‌ی توست

محراب جهان جمال رخساره‌ی توست
سلطان فلک اسیر و بیچاره‌ی توست
شور و شر شرک و زهد و توحید و یقین
در گوشه‌ی چشم‌های خونخواره‌ی توست

سنایی


۰

بدتر از هر دروغ..

بدتر از هر دروغ، حقیقتی ست که با نیّت بد به زبان آورده شود. 

ویلیام بلیک


۰

اگر می خواهید زندگی مردم را سامان ببخشید

همه ی رودها به دریا می ریزند
زیرا دریا از آن ها فروتر است.
فروتنی به دریا قدرت می بخشد.
اگر می خواهید زندگی مردم را سامان ببخشید،
فروتر از آن ها قرار بگیرید.

لائوتزو


۰

مو که چون اشتران قانع به خارم

مو که چون اشتران قانع به خارم
جهازم چوب و خرواری ببارم
بدین مزد قلیل و رنج بسیار
هنوز از روی مالک شرمسارم

باباطاهر


۰

ساقیا می ده که جز می نشکند پرهیز را

ساقیا می ده که جز می نشکند پرهیز را
تا زمانی کم کنم این زهد رنگ آمیز را

ملکت آل بنی آدم ندارد قیمتی
خاک ره باید شمردن دولت پرویز را

دین زردشتی و آیین قلندر چند چند
توشه باید ساختن مر راه جان آویز را

هر چه اسبابست آتش در زن و خرم نشین
بدرهٔ ناداشتی به روز رستاخیز را

زاهدان و مصلحان مر نزهت فردوس را
وین گروه لاابالی جان عشق‌انگیز را

ساقیا زنجیر مشکین را ز مه بردار زود
بر رخ زردم نه آن یاقوت شکر ریز را

سنایی

۰
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان