سرای خاموشان

سخن عشق و حقیقت از مجرای جان عارفان جهان

همه عالم تن است و ایران دل

همه عالم تن است و ایران دل | نظامی گنجوی

همه عالم تن است و ایران دل 
نیست گوینده زین قیاس خجل 
چون که ایران دل زمین باشد
دل ز تن بِه بُوَد یقین باشد

نظامی گنجوی
از: هفت پیکر

۰

کفر چو منی گزاف و آسان نَبود

کفر چو منی گزاف و آسان نَبود | رباعیات خیّام

کفر چو منی گزاف و آسان نَبود
محکمتر از ایمان من ایمان نَبود
در دهر چو من یکی و آن هم کافر
پس در همه دهر یک مسلمان نَبود

خیّام

۰

آن یکی در خانه‌ای در می‌گریخت

Painting: NightHawk by Eric Fan

آن یکی در خانه‌ای در می‌گریخت
زردرو و لب‌کبود و رنگ‌ریخت


صاحب خانه بگفتش خیر هست
که همی لرزد ترا چون پیر دست


واقعه چونست چون بگریختی
رنگ رخساره چنین چون ریختی


گفت بهر سخرهٔ شاه حرون
خر همی‌ گیرند امروز از برون


گفت می‌گیرند کو خر جان عم
چون نه‌ای خر رو ترا زین چیست غم


گفت بس جدند و گرم اندر گرفت
گر خرم گیرند هم نبود شگفت


بهر خرگیری بر آوردند دست
جدجد تمییز هم برخاستست


چونک بی‌تمییزیان‌مان سرورند
صاحب خر را به جای خر برند


نیست شاه شهر ما بیهوده‌گیر
هست تمییزش سمیعست و بصیر


آدمی باش و ز خرگیران مترس
خر نه‌ای ای عیسی دوران مترس


مولانا

۰

دید مرا گرفته لب..

آتش پارسی

دید مرا گرفته لب، آتش پارسی ز تب
نطق من آب تازیان برده به نکتۀ دری

خاقانی

۰

نخستین بار گفتش کز کجایی

Painting: Joy Riders by Freydoon Rassouli

نخستین بار گفتش کز کجایی
بگفت از دار ملک آشنایی


بگفت آنجا به صنعت در چه کوشند
بگفت اندُه خرند و جان فروشند


بگفتا جان‌فروشی در ادب نیست
بگفت از عشقبازان این عجب نیست


بگفت از دل شدی عاشق بدینسان؟
بگفت از دل تو می‌گویی من از جان


بگفتا عشق شیرین بر تو چونست
بگفت از جان شیرینم فزونست


نظامی 
خمسه، خسرو و شیرین
مناظره‌ی خسرو با فرهاد 


۰

شستشویی کن..

Painting: Liberation by José Rodríguez,2019

شستشویی کن و آنگه به خرابات خرام
تا نگردد ز تو این دیر خراب آلوده

حافظ

۰

خشت سر خُم ز مُلکَت جَم خوشتر

خشت سر خُم ز مُلکَت جَم خوشتر
بوی قدح از غذای مریم خوشتر
آه سحری ز سینه‌ی خَمّاری 
از ناله‌ی بوسعید و ادهم خوشتر

خیّام

خشت سر خم ز ملکت جم خوشتر | رباعیات خیام

۰

هرآنجا که هستید..

هرآنجا که هستید نقطه‌ی ورود است.

کبیر

The Entry Point  | Kabir

موسیقی: Desert Dwellers - At Last, Our Refuge

۰

کف میار از خام‌طبعی در دهن

Striking Horse Painting

کف میار از خام‌طبعی در دهن
عنکبوت‌آسا به هر سقفی متن
تا نشان سُمّ اسبت گم کنند
ترکمانا نعل را وارونه زن!


قاآنی

۰

شعر "تمام دنیا" از سایات نوا

سایات نوا | Sayat Nova

من تمام دنیا را گشته‌ام
حتّی به اتیوپی رفته‌ام
امّا هرگز هیچ چیز مانند چشمانت ندیده‌ام
آن زمان که به من نگاه می‌کنی.
چه گونی تن کنی چه جامه‌ی زرّین
جامه‌هایت قدر می‌یابند
وقتی در آنها به عشوه گام برمی‌داری.
هر که تو را می‌بیند می‌گوید: تنها او را بنگرید!


تو یک جواهری، یک یاقوت
هر که تو را دارد شادمان است
هر که تو را می‌یابد هرگز تأسّف نخواهد خورد
برای او که تو را از دست داده است.
برکت باد بر والدینت که تو را بار آورده‌اند.
مرگ هماره زود می‌رسد
امّا اگر یکی باید بزی‌اید،
بگذار چنین باشد
همچون هنرمندی،
هنرمندی که تو را نقّاشی کند.


تو یک جواهر مادزادی،
گوهری در جامه‌های زرّین،
زلفانت حلقه‌های نورند
چشمانت بلورهای زرّین.
پلکانت در چرخ ماهرترین کوزه‌گر جهان شکل یافته‌اند.
مژگانت، ابروان و دشنگان! 
صورتت، تنها می‌توانم
به فرانسوی و فارسی توصیف کنم:
ماه و خورشید.
قلم می‌لغزد
در دستان‌هنرمند.
وقتی می‌نشینی، همچون پرنده‌ی توت،
وقتی می‌ایستی 
توسنی افسانه‌ای. 


من دیگر آن سایات نوایی نیستم
که بر شن‌ها می‌غنود.
آرزوهایت چیستند؟
تو آتشی، در جامه‌ی‌ آتش.
چه آتشی را باید تاب آرم؟
می‌خواهم سردرآورم
از قلبی را که در سینه‌ات می‌تپد.
امّا تو آن را پوشانده‌ای
با گلدوزی‌های هندی، ملیله های‌طلا و نقره
عشوه‌گر من، طنّازم. 

۰

من دوش تو را دیدم..

Brighter Days by Brooke Shaden

من دوش تو را دیدم در خواب و چنان باشد
بر چرخ همی‌ گشتی سرمستک و خوش‌حالک
می‌گشتی و می‌گفتی ای زهره به من بنگر
سرمستم و آزادم ز ادبارک و اقبالک

مولانا


تصویر: "روزهای روشن‌تر" از بروک شِیدن
۰

گر می نخوری طعنه مزن مستان را

Photo by Louay Henry‎

گر می نخوری طعنه مزن مستان را
بنیاد مکن تو حیله و دستان را
تو غرّه بدان مشو که می می‌نخوری
صد لقمه خوری که می غلام ا‌ست آن را

خیام 

۱

خود را وارهان

Painting by Antonio Caparo

این جهان زندان و ما زندانیان
حفره کن زندان و خود را وارهان

مولانا


تابلو از: آنتونیو کاپارو
۰

وصل تو به مشتاقی..

Painting: Reaching for the Moon by Maxfield Parrish

وصل تو به مشتاقی می‌جویم و می‌خوابم
نام تو به رعنایی می‌خوانم و می‌تابم
تا چشم درون بستم از چشم درون جستم
در خدمت بالایان چندیست که مضرابم

حلمی


تابلو: "به سوی ماه" از مکسفیلد پَریش

۰
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان