سرای خاموشان

سخن عشق و حقیقت از مجرای جان عارفان جهان

پسندم آنچه را جانان پسندد

یکی درد و یکی درمان پسندد
یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد


باباطاهر

۰

آنی که قرار با تو باشد ما را

آنی که قرار با تو باشد ما را
مجلس چو بهار با تو باشد ما را
هر چند بسی به گرد سر برگردم
آخر سر و کار با تو باشد ما را


سنایی

۰

تا هر که نه محرم نشناسد او را

دی شانه زد آن ماه خم گیسو را
بر چهره نهاد زلف عنبر بو را
پوشید بدین حیله رخ نیکو را
تا هر که نه محرم نشناسد او را


ابوسعید ابوالخیر

۰

آن زمان که دانش بی حد را یافتم

ذهنم آرام شد
آن زمان که دانش بی حد را یافتم
و آتش هایی که جهان را می سوزانند
حال نزد من آب ِخنک اند. 


کبیر

۰

گفتگو با خدا

گفتگو با خدا این گونه است: 
تو می گویی، او گوش نمی کند.
او می گوید، تو گوش نمی کنی.
او می گوید، تو گوش می کنی.
او نمی گوید، تو گوش می کنی.


حلمی

۰

به لامکان فرو شو!

عطار! چه در مکان نشستی؟
برخیز و به لامکان فرو شو!

۰

هرگز مبرید نام عاشق

هرگز مبرید نام عاشق
تا دفتر عشق بر نخوانید
آب رخ عاشقان مریزید
تا آب ز چشم خود نرانید

سنایی

۰

حرف خدا گفتنم حاصل بی قبلگی ست

حرف خدا گفتنم حاصل بی قبلگی ست
ای دل افسون من قبله ی پنهان بگیر
با همه بنشستن و بی همه برخاستن
هیبت پرواز را، روح! تو این سان بگیر


حلمی

۰

سکوت معنویان را بیا و کار بساز

سکوت معنویان را بیا و کار بساز
لباس مدّعیان را بسوز و دور انداز
سکوت معنویان چیست؟ عجز و خاموشی
لباس مدّعیان چیست؟ گفتگوی دراز


سنایی

۰

حال چه کس می تواند پیدایش کند؟

من به جستجوی او شدم
و خویشتن را گم کردم؛ 
قطره با دریا آمیخت - 
حال چه کس می تواند پیدایش کند؟


به جستجوی او رفتن و رفتن
من خودم را گم کردم؛
دریا با قطره آمیخت -
حال چه کس می تواند پیدایش کند؟


کبیر

۰

ای خوش چو پلنگ مست بیدار شوی

ای خوش چو پلنگ مست بیدار شوی
در هُرم حریم عشق در کار شوی
زین جمع پریش سوی جانان گیری
در جمع یکان حریف دیدار شوی


حلمی

۰
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان