سرای خاموشان

سخن عشق و حقیقت از مجرای جان عارفان جهان

گفتارهای کبیر

- آن رود که در تو جاریست در من نیز جاریست. 
- خنده ام می گیرد وقتی می شنوم که ماهی در آب تشنه است. خنده ام می گیرد وقتی می شنوم مردم به زیارت می روند که خدا را بیابند.
-معشوق در درون تو و همین طور در درون من است. شما می دانید که درخت در بذر نهفته است. از تکبّرت دست بردار. هیچ کدام از ما راه زیادی نرفته است. قدرت عشق بسی عظیم تر از آن است که ما تصوّر می کنیم.


کبیر

۰

بنای بیرونی هرگز سست..

بنای بیرونی هرگز سست و متزلزل نخواهد بود، اگر بنای درون قوی باشد.

مایستر اکهارت


۰

خشم در حماقت..

خشم در حماقت می آغازد و در ندامت پایان می گیرد.

فیثاغورث

۰

با عجله در عمل شکست می خورید..

با عجله در عمل شکست می خورید.
با سعی در فهمیدن مسائل را از دست می دهید.
با زور زدن برای تکمیل کاری،
آن چه به تقریب کامل بود را خراب می کنید.
فرزانه با اجازه دادن به روند طبیعی رخدادها
اقدام می کند. 
او در پایان به همان آرامی است که در ابتدای کار.
او هیچ ندارد
پس چیزی برای از دست دادن برایش وجود ندارد. 

لائوتزو

۰

کسی که دیگران را مغلوب می نماید..

کسی که دیگران را مغلوب می نماید، بزرگ است؛
 کسی که بر خودش غلبه می کند، قادر و متعال است.
کسی که اطمینان نمی کند، هرگز مورد اطمینان نخواهد بود.
کسی که دیگران را می شناسد، خردمند است؛
کسی که خود را می شناسد، نورانی است.

لائوتزو


۰

کار عاشق، بی تمنّا زیستن

کار عاشق، بی تمنّا زیستن
در همین لحظه همین جا زیستن
کار عاقل، رفتن از راه هوا
در پی دیروز و فردا زیستن

حلمی


۰

چشمی که من با آن خدا را می بینم

چشمی که من با آن خدا را می بینم همان چشمی ست که خدا با آن مرا می بیند.

مایستر اکهارت


۰

فرزانه دارایی ای ندارد

فرزانه دارایی ای ندارد.
هر چه بیشتر به دیگران یاری می رساند،
شادتر می شود.
هر چه بیشتر به دیگران می بخشد،
غنی تر می شود.

لائوتزو 


۰

جانی که به نور حق ندارد امّید

جانی که به نور حق ندارد امّید
در عالم اوهام بماند جاوید
چون ذرّهٔ ناچیز بوَد در سایه
چون کودک یک روزه بوَد در خورشید

عطّار


۰

ادب عشق..

ادب عشق جمله بی‌ادبیست
امة العشق عشقهم آداب

مولانا


۰

سکوت کن یا..

سکوت کن یا چیزی بگو بهتر از سکوت.

فیثاغورث


۰

بازی بنگر عشق چه کردست آغاز

بازی بنگر عشق چه کردست آغاز
می‌ناز ازین حدیث و خود را بنواز
بر درگه این و آن چه گردی به مجاز
ساز ره عشق کن برو با او ساز

سنایی


۰
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان