شنبه ۱۳ مهر ۹۸
وصل تو به مشتاقی میجویم و میخوابم
نام تو به رعنایی میخوانم و میتابم
تا چشم درون بستم از چشم درون جستم
در خدمت بالایان چندیست که مضرابم
تابلو: "به سوی ماه" از مکسفیلد پَریش
وصل تو به مشتاقی میجویم و میخوابم
نام تو به رعنایی میخوانم و میتابم
تا چشم درون بستم از چشم درون جستم
در خدمت بالایان چندیست که مضرابم
تابلو: "به سوی ماه" از مکسفیلد پَریش
پیش از آزادی، طوفانی سهمگین
و پیش از طوفانی سهمگین
آرامشی کذایی ست
چنانچه پیش از یقین، شک
و پیش از شک
ایمانی دروغین است.
ما روح هستیم و در شرایط انسانی آنجایی قرار گرفته ایم که باید باشیم. پس ابتدا باید برای بهبود وضعیت آگاهی خودمان کاری بکنیم. سپس در بیرون نیز اوضاع بهتر می شود.
سر صبح جان ما شد به دیار آفرینش
که شبانه بست بودیم به نوار آفرینش
ز رباط کهنه رستیم و دم خدا گرفتیم
پس صد هزار قرنی سر کار آفرینش
گفتگو با خدا این گونه است:
تو می گویی، او گوش نمی کند.
او می گوید، تو گوش نمی کنی.
او می گوید، تو گوش می کنی.
او نمی گوید، تو گوش می کنی.