مردمان بی ارزش زندگی می کنند تا تنها بخورند و بیاشامند. مردمان ارزشمند می خورند و می آشامند تا زندگی کنند.
سقراط
مردمان بی ارزش زندگی می کنند تا تنها بخورند و بیاشامند. مردمان ارزشمند می خورند و می آشامند تا زندگی کنند.
سقراط
اگر روم ز پی اش فتنهها برانگیزد
ور از طلب بنشینم به کینه برخیزد
و گر به رهگذری یک دم از وفاداری
چو گرد در پی اش افتم چو باد بگریزد
و گر کنم طلب نیم بوسه صد افسوس
ز حقه دهنش چون شکر فروریزد
من آن فریب که در نرگس تو میبینم
بس آب روی که با خاک ره برآمیزد
فراز و شیب بیابان عشق دام بلاست
کجاست شیردلی کز بلا نپرهیزد
تو عمر خواه و صبوری که چرخ شعبده باز
هزار بازی از این طرفهتر برانگیزد
بر آستانه تسلیم سر بنه حافظ
که گر ستیزه کنی روزگار بستیزد
نردیست جهان که بردنش باختن است
نرّادی او به نقش کم ساختن است
دنیا به مثل چو کعبتین نرد است
برداشتنش برای انداختن است
ابوسعید ابوالخیر
بدتر از هر دروغ، حقیقتی ست که با نیّت بد به زبان آورده شود.
ویلیام بلیک
همه ی رودها به دریا می ریزند
زیرا دریا از آن ها فروتر است.
فروتنی به دریا قدرت می بخشد.
اگر می خواهید زندگی مردم را سامان ببخشید،
فروتر از آن ها قرار بگیرید.
لائوتزو
در وادی ذات صورتی حایل نیست
آنجا که تویی حرف و سخن قابل نیست
تو مرکز جانی و جهان هست از تو
جز تو به کسی هستی ما مایل نیست
این حرف تو گر چه در زبان پیچیده
در دفتر تو هیچ زبان نازل نیست
در مملکتی که عشق فرمان راند
جای حرکات مردم عاقل نیست
در کیش تو مات پروری آیین است
شاها به تو جان سپردگی مشکل نیست
کی این همه غمزگیت پایان دارد؟
اقیانُس رحمت تو را ساحل نیست
اویی که به خود ره پیاله می پیماید
بی وصل تو جز شمایلی از گِل نیست
حلمی ز تو نام عاشقان می بخشد
بی نام تو هیچ طالبی واصل نیست
ذوق شکر از چشیدن آمد حاصل
بحثی که نه از شنیدن آمد حاصل
آنرا که به جانان سر مویی پیوست
جاوید زبان بریدن آمد حاصل
عطّار
عاشقان را عشق در جان و تن است
عشق امّا فارغ از پیراهن است
عشق را باید به جان سوزن کنی
ورنه سنجاق تن است و من من است
حلمی