جمعه ۱۰ آبان ۹۸
من دوش تو را دیدم در خواب و چنان باشد
بر چرخ همی گشتی سرمستک و خوشحالک
میگشتی و میگفتی ای زهره به من بنگر
سرمستم و آزادم ز ادبارک و اقبالک
تصویر: "روزهای روشنتر" از بروک شِیدن
من دوش تو را دیدم در خواب و چنان باشد
بر چرخ همی گشتی سرمستک و خوشحالک
میگشتی و میگفتی ای زهره به من بنگر
سرمستم و آزادم ز ادبارک و اقبالک
ز اعتقاد سست پرتقلیدشان
وز خیال دیدهی بیدیدشان
ای عجب چه فن زند ادراکشان
پیش جزر و مدّ بحر بینشان
دوش چه خوردهای دلا راست بگو نهان مکن
چون خمشان بیگنه روی بر آسمان مکن
بادهی خاص خوردهای نقل خلاص خوردهای
بوی شراب میزند خربزه در دهان مکن
روز الست جان تو خورد میای ز خوان تو
خواجهی لامکان تویی بندگی مکان مکن
مولانا
نقاشی: مارِک روزیک
مائیم که بی قماش و بی سیم خوشیم
در رنج مرفّهیم و در بیم خوشیم
تا دور ابد از می تسلیم خوشیم
تا ظن نبری که ما چو تونیم خوشیم