سرای خاموشان

سخن عشق و حقیقت از مجرای جان عارفان جهان

آه کبیر چه بی قرار است همه وقت!

تن و ذهن من فسرده است 
زیرا تو با من نیستی.
چقدر دوستت می دارم و در خانه ام می خواهمت!
وقتی می شنوم مردم مرا فدایی تو می خوانند
شرم آگین به کناری می نگرم
چرا که می دانم ما هرگز دیدار نکرده ایم.
پس این عشق من بهر تو چیست؟
من به غذا نمی اندیشم، 
مرا اعتنایی به خواب نیست، 
من در درون و بیرون بی قرارم. 
عروس، محبوب خویش را می خواهد
چنانکه تشنه لبی آب را. 
چطور می توانم کسی را بیابم
که پیغام مرا به "میهمان" برساند؟
آه کبیر چه بی قرار است همه وقت!
چقدر که می خواهد "میهمان" را ملاقات کند! 

۰
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان