بگسلان پیوند صورت را تمام
پس به آزادی در این معنی نگر
بگسلان پیوند صورت را تمام
پس به آزادی در این معنی نگر
همه جا خانه ی روح است، برآور دستی
تا بدانی ز چه روی از چه جهانی رستی
گر چه هر روز و شبش تیره و تار است ولی
تو چنین از سر پستی به فرازی جستی
یک چشم من اندر غم دلدار گریست
چشم دگرم حسود بود و نَگریست
چون روز وصال آمد او را بستم
گفتم نَگریستی نباید نِگریست
سعی نابرده در این راه به جایی نرسی
مزد اگر می طلبی طاعت استاد ببر
سخن عشق فراخوان آزادی معنوی است. یعنی می توانی دو پا بر زمین داشته باشی و سر بر آسمانها. یعنی می توانی آزاد باشی در جهانهای خدا. همین امروز، همین حالا.
طبیعت بهشت این است که برای آنان که به شایستگی زندگی می کنند جایگاهی فراهم آورد، فارغ از این که چه مذهبی دارند.
وضعیت "خاطرجمعی" را حفظ کنید، و پریشانی ها رخت خواهند بست. تنها سکنا گزینید، و دوست را خواهید یافت. پایین ترین مرتبه را بهر خود بگزینید، و به بالاترین خواهید رسید. بی عجله و آهسته بروید، به زودی خواهی رسید. اگر این مسیر بی تردّد را بگزینید، کوتاه ترین راه را خواهید یافت. اگر خالیای مطلق را دریابید، شفقّت در قلبهاتان بیدار خواهد شد؛ و زمانی که تمام تمایزها بین خود و دیگران را از دست دهید، آنگاه شایسته ی خدمت به دیگران خواهید بود.
چه باشد پیشه ی عاشق به جز دیوانگی کردن
چه باشد ناز معشوقان به جز بیگانگی کردن
ز هر ذرّه بیاموزید پیش نور برجستن
ز پروانه بیاموزید آن مردانگی کردن
از نحو عقل چون بی مصرف آمدیم
رستیم و آفتاب ما را به پا گرفت
از روی سرخ ما چون یار می گذشت
از باد مشرقی موسی عصا گرفت